در سال های 1933 و 1934 ، ضمن حفریات تخت جمشید ، پایتخت امپراتوری پارس ، در دیوار استحكامات ، چندین هزار لوح گلی با متن هایی به خط میخی عیلامی به دست آمد . این لوح ها در زمان فرمانروایی داریوش بزرگ ( 522 – 486 پ . م . ) نوشته شده و تاریخ آنها سیزدهمین تا بیست و هشتمین سال فرمانروایی داریوش ، یعنی از سال 509 تا 494 پ . م . را در بر می گیرد . این مجموعه بخش كوچكی است از بایگانی واقعی دیوان شاهی .
لوح ها به صورت خام نگهداری می شد ، اما وقتی اسكندر در سال 330 پ . م . پستسخیر تخت جمشید مجموعه ی كاخ ها را به آتش كشید ، در حالی كه تعداد نامشخصی از لوح ها برای همیشه نابود شد ، تصادفاً بخشی از آنها در لهیب آتش بزرگ پخته شد و برای ما محفوظ ماند . لوح های موجود ، مربوط به سرزمین اصلی هخامنشیان ، یعنی پارس یا فارس امروز و سرزمین جلگه ای و پرآب عیلام در دامنه ی فارس مرتفع است .
“به خواست اهورامزدا ، من چنینم كه راستی را دوست دارم و از دروغ روی گردانم . دوست ندارم كه ناتوانی از حق كشی در رنج باشد . همچنین دوست ندارم كه به حقوق توانا به سبب كارهای ناتوان آسیب برسد . آن چه را كه درست است من آن را دوست دارم . من دوست برده ی دروغ نیستم . من بدخشم نیستم . حتی وقتی خشم ، مرا می انگیزاند ، آن را فرو می نشانم . من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم
این است بخشی از معتقدات داریوش كه خود در سنگ نبشته اش اعلام می كند . چنین بیانیه ای از زبان یك شاه ، در سده ی ششم پیش از میلاد به معجزه می ماند . از بررسی دقیق لوح های دیوانی تخت جمشید نتیجه می گیریم كه در زمان داریوش و نظام او حتی كودكان خردسال از پوشش خدمات حمایت اجتماعی بهره می گرفته اند ، دستمزد كارگران در اساس نظام منضبط مهارت و سن طبقه بندی می شده ، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و نیز « حق اولاد » استفاده می كرده اند ، دستمزد كارگرانی كه دریافت اندكی داشتند با جیره ای ویژه ترمیم می شد تا گذران زندگی شان آسوده تر شود . فوق العاده « سختی كار » و « بیماری » پرداخت می شد ، حقوق زن و مرد برابر بود و زنان می توانستند كار نیمه وقت انتخاب كنند ، تا از عهده ی وظایفی كه در خانه به خاطر خانواده داشتند ، برآیند . این همه « تأمین اجتماعی » ، كه لوح های دیوانی هخامنشی گواه آن است ، برای سده ی ششم پیش از میلاد دور از انتظار است . چنین رفتاری ، نیازمند ادراك و دورنگری بی پایانی بوده است و مختص شاه مقتدر و بزرگی است كه می گوید : “ من راستی را دوست دارم “